۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

و امروز براي اولين بار ويولن دست گرفتي

سلماي قشنگم

شوق تو در يادگيري امروز بار ديگر بارقه هاي نشاط را به چشمان زيبايت آورد

با چه ذوقي ويولن جديدت را به خانه آوردي و با چه دقتي انگشت هاي كوچكت را روي آرشه آن تنظيم كردي تا صدايي از سازت درآوري

و وقتي به تو گفتم با استعدادي كه در موسيقي داري مطمئنم به مقام بالايي ميرسي به عينه ديدم كه چگونه شكفتي

غنچه گل مادر!‌آرزو دارم در زندگي دركت كنند
آرزو دارم استعدادهاي سرشارت يكي بعد از ديگري شكوفا شود

و از همه مهم تر آرزو دارم موفق و خوش بخت باشي ويولن زن كوچك من

درد دل هاي من با سلما


سلماي قشنگم
ديروز لباس هاي نوزادي ات را در آورديم تا براي كودكي كه در راه داريم آماده كنيم

باور اين كه نوزاد كوچك ناتوان من الان دختري "نسبتا"‌بزرگ شده هنوز هم سخت است.
تو بيشتر اوقات به قدري عاقل و بزرگ منشانه برخوردمي كني كه همه در اطرافت فراموش مي كنند دختر كوچك مامان كمتر از 8 سال سن داره و هنوز بايد كودكي كنه
كاملا احساسات تو را در مورد نوزاد كوچكي كه در راه است درك ميكنم... گاهي آخر محبتي و گاهي حسادت باعث ميشه عكس العمل نشون
بدي
قشنگ مامان من كاملا دركت مي كنم،‌گاهي براي خودم هم باور اين كه چطور مي تونم عشقم را با موجود ديگري سهيم بشم مشكل است.
نگراني هايت براي مامان قابل تقدير است و برخوردهايت براي من كاملا توجيه پذير ولي نازنين مادر تو اين دنياي وانفسا حاضر جوابي پسنديده نيست.... انگ هاي مختلفي به تو عزيز دلم خواهند زد كه سزاوار آن نيستي
گاهي من خودم هم يادم ميره چند سالته دوست دارم بشينم و باهات درد دل كنم ( بگذريم كه بارها اين كار رو كردم) و آرزوي قلبي من اينه كه تا آخرش دوست هم باشيم تا مادر و دختر
تو داري خواهر بزرگ مي شي !‌اين لقبي است كه من هرگزتجربه اش نكرده ام... اصلا درك مفهوم خواهر برايم مشكل است چون اونو هم تجربه نكردم ولي مطمئنم كه تو حامي،‌دوست و هم دم اين موجود كوچولويي ميشي كه الان با شدت زياد داره تو شكم من لگد مي زنه و گويي تلاش داره جايش رو بزرگتر كنه و "خداي نكرده" زودتر از موعد بياد پيش ما
زندگي ما با اومدن اون خيلي فرق خواهد كرد ولي من با تو عهد مي كنم اين به معني كمتر شدن عشقي نيست كه در وجود من براي تو هست و خواهد بود
آرام بخواب مهربان مادر كه مطمئن هستم فردا و فرداهاي ديگر براي تو نويد آينده درخشاني را خواهد داشت
همونطور كه بارها بهت گفتم تو بهتريني
دوستت دارم
28 شهريور 1388 ساعت 11:17